۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

فعلن

سلام دوستان

مدتی نیستم تمرکزم روی مطالعه است فعلا

ممنون از همه ی شما .چه موافقانم چه مخالفانم

و زمان مدتی هم معلوم نیست شاید یک هفته شاید دو شاید چند ماه

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

رو به روی ضریح

اولی: چقدر هل میدن!

دومی: این هل نیست عشقه

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

غروب خانه ی مامان بزرگ

غروب است پرندگان سر و صدا نمی کنند با اینکه دارد هوا تار تار می شود

از صدای جیر جیر جیرجیرک ها هم خبری نیست قرار است این آخرین غروبم

در زادگاهم باشد فردا بلیط اتوبوس دارم - برای دیدار با یکی از دوستان یا شاید

هم فرا تر از یک دوست خانه اش مشهد است و قبله اش یک گل سرخ
باز هم مثل هفت یا شش سال اخیر اجازه داده است که به خدمتش برسم
همین الان جیر جیرک ها هم شروع به جیر جیر کردند
باد هم صدایش در آمده و برگ های درختان را روی زمین جا به جا می کند
این چند روزه با اینکه کار ها خوب پیش می رود و دغدغه ی خاصی ندارم ولی

حوصله هیچ کاری را ندارم
حسین و فاطمه دختر و پسر عمو هایم که سنشان به هشت سال  نمی رسد

آن طرف کمی دور تر از من دارند دوچرخه یشان را درست می کنند .

انگار آسمان می خواهد ببارد  رعد و برق هایش حاکی از این است
خیلی مدت است نباریده ام گوشی ام اخطار خالی شدن شارژ می دهد  درونم 

پر است کاش او هم مثل گوشی ام خالی  می شد غرش آسمان شدید تر

می شود انگار  خیلی پر است ولی تا حالا که نباریده است دارد خودش را

می کشد از این حالت بدم می آید حالتی که پر از غرش و تلاطم باشد و نتوان

بارید
حسین و فاطمه را نگاه می کنم با خود می گویم کاش مثل ان ها بی آلایش

بی دغدغه بی سیاهی و خیلی از این بی ها بودم
هم زمان از لپ تاپم موسیقی پخش می  شود مازیار است می خواند:
داره بارون می باره
اما چه فایده داره
وقتی تو رو ندارم
که بشینی کنارم
چشام باز می بندم
به گریه ها می خندم

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

my


 
no one to tell him my pain
or maybe they're just afraid
of my pain i mean they think
its contagious
My melancholies are of no interest to anyone, for they may believe it's contageous
۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱