شهید برونسی : داشتیم مهمات بار می زدیم که بفرستیم منطقه ، وسط کار یدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه ، با چادری مشکی . پابه پای ما کار می کرد و مهمات می زاشت توی جعبه ها ، تعجب کردم . تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بچه های دیگه اصلا حواسشان به او نیست ، انگار نمی دیدنش . رفتم جلو ، سینه ای صاف کردم و خیلی بااحتیاط گفتم : خانم ! جایی که ما مردها هستیم ، شما نباید زحمت بکشید . روش طرف من نبود به تمام قد ایستاد و فرمود : مگه شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟ (یاد امام حسین(ع)از خود بی خودم کرد . گریه ام گرفت) خانم فرمود : هرکس که یاور ما باشد ، ما هم او را یاری می کنیم .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.