خان اول: رسیدیم دم در نگهبانی ،گیر دادند که دوربین حق ورود ندارد حمید را فرستادیم برود دوربینش را تحویل دهد و من و مجتبی هم رفتیم تو و تا حمید بیاید رفتیم اسم وبلاگهای خودمان را چک کردیم اسم وب مجتبی بود ولی اسم وب من نه!!!!!

دختر ی که اسم ها رو چک می کرد گفت برید تو سیستم ببیند رفتم و اسمم رو پشت سیستم به مسئولش گفتم پیدا نکرد خلاصه اسمم رو وارد کرد (تو دلم گفتم جشنوارتون توی حلقومم میل می زنید ،پیامک می دهید بعد اسمم تو اینجا نیست) و کارت ورود به جشنواره رو به من دادو برای حمید هم یک کارت گرفتیم چون مهمان بود و شرکت کنند نبود.

خان دوم:وقتی خواستیم برویم به سمت خان دوم مجتبی گفت مثل اینکه نمی گذارند موبایل و ... ببریم داخل باید ببریم تحویل بدیم ،گوشی های هوشمند دوازده دو صفر من با سیستم عامل ای او اچ هفت رو گرفت باضافه گوشی خودش و رفت قبل از خان اول تحویل داد.

همینکه وارد خان دوم شدیم از این دستگاه هایه خارجکی گذاشته بودند که می رفتیم تو و اگه مواد مخدر و ...داشته باشی بوق می زنه من هم کیفم رو گذاشتم روی میز و وارد دستگاه شدم که بوق زد یعنی من مواد بووووق دارم یک گروهبان گارسیا هم اونجا بود و اومد منو بگرده ولی چیزی عایدش نشد بعد مجتبی گفت بخاطر کفشته چون یک قسمتش فلز داره .خلاصه وارد شدیم آخی!

خان سوم :دیدیم وسایل پذیرایی آمادست چایی برداشتیم و مجتبی هم رفت شیرینی خارجکی به عبارت اخری دانمارکی برداشت آورد اولین قورت چایی رو که زدم دیدم مزه آبجوش میده ،چای رو گذاشتم و شیرینی رو خوردم بچه ها چایی شون رو خوردن بعد از چای دیدم دارن بسته فرنگی میدن رفتیم بگیریم آخه از شهر بوق تا سالن کنفرانس اسلامی به خاطر همین بسته ی فرنگی اومده بودم من که به خاطر این و...

بسته رو گرفتیم و محتویاتش رو دیدیم ناراحت شدم یک ضد حال اساسی خوردم ؛به خاطر اینکه هر چقدر دنبال رساله آقای میم گشتم نبود.

خان چهارم:از پله ها رفتیم به سمت پایین و رسیدیم به درسوم و باز هم گروهبان گارسیا و داداش کایکو بودند که بایستی مارو می گشتد خلاصه دیدن هیچ وسیله ای نداریم و اجازه دادند وارد شویم آخی بالاخره وارد شدیم.

صندلی های اکثرا پر شده بودند ما هم رفتیم اون آخر ماخرا سه تا صندلی پیدا کردیم و نشستیم .همه نوع قشر آدم تو سالن حضور داشتند از کرد سنندج با شلوار کردی تا رشتی با شلوار معمولی،از سبزواری تا بچه ی طرون از گمی تا کردستانی،از بچه ی کوچکی که کتاب مدیر مدرسه ی جلال را از بسته ی فرهنگی مادرش برداشته بود و ورق می زد و با شیرین زبانی صلوات می داد از گیتار زن و...تا روحانی عمامه به سر واز خیلی ها تا خیلی ها بودند.

مجری هم مجری معروفی بود همان که ریشش را افشینی یا ستاری گذاشته بود قول اول ،قول من است و قول دوم قول مجتبی،اولش را با شعر علی ای همای رحمت شهریار شروع کرد و بعد کمی درباره ارزشمندی خون شهیدان

وبعد محمد علیزاده به اجرا پرداخت صدایش هم خوب بود انصافا و بعد از آن گروه موسیقی روناک بود یا روستاک یا هیچ کدوم شروع به خوندن آهنگ های کردی ،لری ،شمالی و سه نقطه کردند ولی پایه میکروفون نداشتند بعد یکی اومد میکروفون رو با دست گرفت براشون(برنده سیمرغ بلورین مدیریت به مسئول همایش)بعد از پنج یا شش دقیقه پایه میکروفون آوردند.

بعد هم مجری دعوت کرد از آقای شریف زاده رئیس ستاد جریان اونحرافی ببخشید آقای میم و از هرکلمش پانصد بار می گفت بهار

بهار اومد بهار زد توسر دوست پسرش بهار بعد بهار تو فصل بهار رفتن رستوران بهار غذای بهاری پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت برگشتنی ...خلاصه بهار تو بهاری شده بود بعدش هم طرفدارای بهار تو فصل بهار و تو چشنواره بهار براش دست زدند من هم مثل ماست موندم تو دلم گفتم این کسایی که دست می زنن عجب اسکل هایی هستند.

و بعد هم نوبت آقای رییس جمهور بود اوایل گفت جای اقای بهار خالیه خب ما بنا رو بر اصاله الصحه گذاشتیم و گفتیم ایشاا... امام زمانه بعد چند دقیقه قید زد که بله جای آقای منتظر بهار خالیه و بعد دوباره مردم هم اسکولانه دست زدند صحبت های آی رییس جمهور هم بهار تو بهار بود خلاصه

خان پنجم :دبیرهای وب نویسی و عکاسی اومدند گزارش کار دادند و داوری ها هم حرفه ای بود الکی حرف درست نکنید که برنده ها مال جریان اونحرافی ببخشید آقای میم بوق  ق ق ق بودند.

خان ششم:بعد جشنواره رفتیم نماز خوندیم شام نخوردیم والا به خدا ولی اکثرا رفتند شام،ما هم مثل بچه های باکلاس نماز خوندیم بعد رفتیم شام .شامشون هم خوب بود اونقدرها هم که دارید فکر می کنید نبود یه جوجه بود و یه سالاد ونوشابه و ماست والا

خان هفتم:برگشتیم به قم ساعت حدودای 30/12 بود و در مدرسه مجتبی اینا هم بسته بود و مجبور شدیم بریم حرم بخوابیم حرمم هم خیلی خلوت بود .

خان هشتم:شاید الان منو متهم کنید که رفتید پیش جریان انحرافی و از این چرت و پرت ها ولی این جشنواره تجربه ی جدیدی رو به من باز کرد.